شکوفاشکوفا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

شکوفا و خاله انقه

بدون عنوان

سلام شکوفا الان خونه خودشونه.وخوشحال از اینکه در کنار بابا ومامان مهربونش. وقتی بابا ومامان شکوفا از بیرون اومدن شکوفا با دیدن اونها خیلی خوشحال شد. شکوفا رفت بغل مامانش ودیگه بغل خاله اینقه نمی اومد. خاله اینقه هم از اینکه میدید که شکوفا خوشحاله خیلی خوشحال بود الان که شکوفا خونه ی خودشونه خاله اینقه ها .مامان بزرگ شکوفا خیلی دلتنگ شکوفا شدن شکوفا تازگیها با ما شوخی هم میکنه. الهی فدای شوخی کردنت خاله جون.همین طور که با اومدنت باعث شادی ما شدی خدا جون همیشه تو ونی نی های دیگه رو شاد کنه. که باعث شادی ما شدید.     ...
19 خرداد 1390

شکوفا دنیای خاله اینقه ها

دیشب شکوفا ما رو خیلی خندوند هر جا ما میرفتیم دنبالمون می اومد واگه ما رو نمی دید شروع به گریه کردن میکرد شکوفا که از خنده های ما هیجان زده میشد خودش هم به خنده میافتاد دیشب شکوفا فقط بغل خاله اینقه بود وبغل هیچ کس هم نمیرفت.صبح زود هم ما با صدای شکوفا بیدار شدیم.بعد خاله اینقه رفت سر کار مامان شکوفا هم رفت دانشگاه.وشکوفا موند وخاله اینقه خاله اینقه شکوفا رو برد حموم وبا هم اب بازی کردن.الان هم شکوفا خوابیده خاله اینقه هم داره به کاراش میرسه . ...
19 خرداد 1390

بدون عنوان

س لام. امروز وقتی مامان شکوفا به کلاس رفت.شکوفا اولش اروم بود ولی یه دفعه زد زیر گریه خاله اینقه هم شکوفا رو به بیرون برد وشکوفا با دیدن مناظر اروم شد بعد یه کم بازی کردن و  وقتی شکوفا خسته شد خاله اینقه   شکوفا رو خوابوند وقتی هم شکوفا بیدار شد خاله اینقه به شکوفا غذا داد.بعد خاله اینقه از سر کار اومد .وشکوفا رو حموم کرد وبعد خاله اینقه ها اومدند وبا شکوفا خط خطی بازی کردن.بعدش کلی خاله اینقه واسه شکوفا شعر خوند.ودوباره کلی بازی کردن تا مامان شکوفا از کلاس اومد. ...
18 خرداد 1390

کارهای شکوفا

امشب شکوفا اومد پیش خاله اینقه ها فردا مامان شکوفا کلاس داره.شکوفا جدیدا دستشو به صندلی میز و......وبلند مشه وقتی شکوفا اومد خاله اینقه واسه شکوفا شعر خوند.وشکوفا هم با دست وپا زدن خاله اینقه رو همراهی مکرد موقعی هم که خاله اینقه داشت نماز میخوند شکوفا اومد ونشست داخل جانماز خاله ولی خودش خیلی زود کنار رفت وبا تعجب خاله اینقه رو نگاه میکرد. موقعی هم که خاله اینقه میخواست دستهای شکوفا رو بشوره اب داخل سینک جمع شد شکوفا هم با کف دستهای کوچولوش به روی اب میزد واز تشکیل موجی که روی اب جمع مشد خیلی خوشش اومده بود. موقعی هم که خاله اینقه میخواست شکوفا رو کنار بیاره شکوفا شروع کرد به گریه کردن وخاله دوباره وایساد تا شکوفا بازی کنه تا وقتی که شکو...
17 خرداد 1390

شکوفا اعتراض میکنه

خاله اینقه فهمیده که باید به خواسته های شکوفا احترام بذاره.اخه دیروز که خاله اینقه میخواست شکوفا رو بغل کنه شکوفا نمیخواست بره بغل خاله اینقه ولی خاله که فکر میکرد شکوفا دازه شوخی مکنه سعی کرد به زور شکوفا رو بغل کنه که ناگهان شکوفا خودش رو به سمت عقب کشید وشروع کرد به گریه کردن خاله هم که هل شده بود سعی کرد شکوفا رو ساکت کنه که در این هنگام خاله اینقه ی شکوفا اومد وشکوفا ساکت شد خاله اینقه هم فهمید که باید از این به بعد بیشتر به خواسته های شکوفا احترام بذاره اخه شکوفا کم کم داره رشد میکنه وشکل میگیره راستی شکوفا دو تا دندون هم از بالا دراورده والان جمعا سه تا دندون داره شکوفا با دندونهاش خیلی بامزه ودوست داشتنی شده ...
16 خرداد 1390

اولین داستان خاله اینقه برای شکوفا

چند روزی میشد که دندون سارا کوچولو درد میکرد.. سارا کوچولو چندتا از دندونهای شیریش سیاه شده بود سارا کوچولو چون به حرف مامان وباباش گوش نکرده بود وبعد از غذا دندوناشو مسواک نمی کردباعث خراب شدن دندوناش شده بود. مامانش سارا کوچولو رو پیش دکتر برده بود ودکتر هم گفته بود تنها راه حل مسواک کردن دندونهاشه. ولی سارا کوچولو باز از مسواک زدن دندونهاش سرباز میزد. سارا کوچولو از مزه خمیر دندون بدش می اومد. تا اینکه مادرش به کمک دکتر تصمیم گرفتند ابتدا سارا کوچولو مسواک بدون خمیر دندون بزنه.وبعد کم کم خمیر دندون به مسواک اضافه بشه.یک هفته تمام سارا کوچولو به کمک مادرش مسواک بدون خمیر دندون میزد. وبعد از یک هفته کم کم خمیر دندون به مسواک سارا کوچولو اض...
10 خرداد 1390

شکوفای خاله اینقه ها

امروز شکوفای مهربون ما بازم به شیطونی های قشنگ وجذابش ادامه داد. خاله اینقه های شکوفا هم از اینکه میتوننداین لحظه های زیبا رو با شکوفا تجربه کنند خیلی خوشحالند. امروز شکوفا با مامانش به بانک رفتند.وشکوفا هم که همیشه از دیدن جاهای جدید  متعجب وخوشحال میشه بازم به وجد اومد. ...
9 خرداد 1390

شکوفا

سلام شکوفا جونم امشب رفتی پارک الهی بهت خوش بگذره میدونیم که خیلی خوشحالی.امشب خاله اینقه ها خیلی دلشون واست تنگ شده بود ما همش در باره تو حرف زدیم. اخه تو یک فرشته اسمونی هستی ...
8 خرداد 1390

هدیه شنتیا به شکوفا

سلام دیشب شکوفا یک هدیه زیبا از پسر داییش شنتیا گرفت. یک گیتار زیبا.دست اقا وننه ی شنتیا هم درد نکنه. شکوفا خیلی خوشحاله از این هدیه ای که گرفته. ایشالا شکوفا هم در اینده جبران میکنه. ...
7 خرداد 1390

شکوفا وشنتیا

ا مروز شکوفا همراه مامان وخاله اینقه به پارک رفتند.و  یه عالمه عکس گرفتند. وقتی برگشتند خونه خاله اینقه ماشین لباسشویی رو روشن کرد.چند دقیقه بعد شکوفا تند تند ونفس زنان اومد وجلوی لباسشویی نشست.شکوفا خیلی از چرخیدن ماشین لباسشویی خوشش میاد.بعد شکوفا با ماژیکهایی که خاله اینقه برا ش خریده بود اولین نقاشی شو کشید.که چند تا خط زیبا بود.همچنین لباسهاش وپاهاش هم ماژیکی شد.امشب شنتیا پسر دایی  شکوفا به همراه اقا وننه اش مهمون شکوفا اینا هستند. ...
5 خرداد 1390